همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
آه ازین راه که باریکتر از موی تو بود
●
رهرو عشق ازین مرحله آگاهی داشت
که ره قافلۀ دیر و حرم سوی تو بود
●
گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید
که سر همت ما بر سر زانوی تو بود
●
پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد
بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود
●
پنجۀ چرخ ز سر پنجۀ من عاجز شد
که توانانیم از قوت بازوی تو بود
●
زان شکستم به هم آئینه خود بینی را
که نگاهم همه در آینۀ روی تو بود
●
پیر پیمانه کشان شاهد من بود مدام
که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود
●
تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم
که قیامت مثل از قامت دلجوی تو بود
●
ماه نو خاسته از گوشه گردون سر زد
که خجالت زدۀ گوشۀ ابروی تو بود
●
نفس خرم جبریل و دم باد مسیح
همه از معجزۀ لعل سخنگوی تو بود
●
مهربانی کسی از دور فلک هیچ ندید
زانکه هم صورت و هم سیرت و هم خوی تو بود
●
هیچ کس آب ز سرچشمۀ مقصود نخورد
مگر آن تشنه که جایش به لب جوی تو بود
●
دوش با ماه فروزنده فروغی می گفت
کافتاب آیتی از طلعت نیکوی تو بود