پادشاهی است که درقرآن از او به نیکی یاد شده است

شاید یکی از افتخارات ما ایرانیان داشتن پادشاهی است که درقرآن از او به نیکی یاد شده است.
بله پادشاه دادگر و مومن ایرانی کوروش کبیر که از او در قرآن با نام ذوالقرنین و در تورات با نام عقاب شرق یاد شده است.
خداوند در قرآن کریم در سوره مبارکه کهف ضمن چند آیه نام شخصی از تاریخ قدیم آمده است که وی به ذی القرنین ملقب است. بین مفسرین و مورخین در مورد اینکه این شخص کیست اختلاف وجود دارد. این بخش از تفسیر نمونه جلد دوازدهم ص 542-552 اتخاذ شده است.
در این مورد سه گزینه مطرح می شود:
1- بعضی معتقدند او کسی جز اسکندر مقدونی نیست لذا بعضی او را اسکندر ذو القرنین می خوانند …
2- جمعی از مورخین معتقدند ذوالقرنین یکی از پادشاهان یمن بوده …
3- نظریه ای که ضمنا جدید ترین آن محسوب می شود همان است که دانشمند معروف اسلامی ((ابو الکلام آزاد ))که روزی وزیر فرهنگ هند بود ،در کتاب محققانه ای که در این زمینه نگاشته است آمده طبق این نظریه ذوالقرنین همان کوروش کبیر پادشاه هخامنشی است.
از آنجا که نظریه اول و دوم تقریبا هیچ مدرک قابل ملاحظه تاریخی ندارد و از آن گذشته نه اسکندر مقدونی دارای صفاتی است که قرآن برای ذوالقرنین شمرده و نه هیچ یک از پادشاهان یمن…
به همین دلیل گزینه سوم محتمل تر به نظر می رسد …

آیات قرآن پیرامون ذوالقرنین:
« و یسبلونک عن ذی القرنین قل سأتلوا علیکم منه ذکراً. انا مکنا له فی الارض و آتیناه من کل شیء سببا. فاتبع سببا حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمثة و وجد عندها قوما. قلنا یا ذاالقرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنا. قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یردالی ربه فیعذبه عذابا نکراً و اما من آمن و عمل صالحاً فله جزاء الحسنی و سنقول له من امرنا یسراً ثم اتبع سببا حتی اذا بلغ مظلع الشمس وجده تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها ستراً. کذلک و قد احطنا بما لدیه خبراً. ثم اتبع سببا. حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوماً لایکادون یفقهون قولاً. قالوا یا ذاالقرنین ان یأجوج و مأجوج مفسدون فی الارض فهل نجعل لک خرجا علی ان تجعل بیننا و بینهم سداً. قال ما مکنی فیه ربی خیر فاعینونی بقوة اجعل بینکم و بینهم ردما. آتونی زبر الحدید حتی اذا ساوی بین الصدفین ,. قال انفخوا حتی اذا جعله ناراً قال آتونی افرغ علیه قطرا. فما اسطاعوا ان یظهروه و ما استطاعوا له نقباً. قال هذا رحمة من ربی فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء وکان وعد ربی حقاً »
خصایص کوروش کبیر(ذوالقرنین) در قرآن خلاصه آنچه در آیات از خصایص ذوالقرنین آمده این است:
1-مردی را که از پیغمبر پرسیدند ذوالقرنین نام داشته یعنی این نام یا لقب را قرآن از خود وضع نکرده بلکه آنان که در باره ی وی پرسیدند این نام را بر او اطلاق کردند و از این روی فرموده است « ویسبلونک عن ذی القرنین »
2-خدای او را ملک بخشیده و اسباب فرمانروایی و غلبه برای او مهیا کرده است.
3-اعمال بزرگی را که وی در جنگهای عظیم خویش انجام داده این سه امر است ؛ اول غربی - از بلاد خود به سوی مغرب متوجه گردید و تا جایگاهی که نزد او حد مغروب به شمار می رفت رسیده و در آنجا خورشید را بدانسان یافته که گویی در چشمه ای فرو می رود. دوم شرقی - و همچنان پیش رفته است تا به سرزمینی رسیده که آبادان نبوده و در آن قبایل بدوی سکونت داشته اند. سوم , به جایگاهی رسیده است که در آن تنگنای کوهی بوده است و از پشت کوه گروهی موسوم به یاجوج و ماجوج ساکن بوده اند که بر اهالی این سرزمین از هر سو می تاختند و به غارت می پرداختند و آنان مردمی وحشی و محروم از مدنیت و خرد بوده اند.
4-پادشاه در تگنای کوه برای حفظ مردم از دستبرد و غارت یاجوج و ماجوج سدی بنیان نهاد.
5- این سد تنها از سنگ و آجر ساخته نشد بلکه در آن آهن و مس نیز به کار رفت از این روی سدی بلند برآمد بدانسان که غارتگران از دستبرد بدان عاجز آمدند.
6- این پادشاه به خدای و به آخرت ایمان داشت.
7- پادشاهی دادگر بود و نسبت به رعیت عطوفت داشت , و هنگام کشورگشایی و غلبه قتل و کینه ورزی را اجزات نمی داد از این رو زمانی که بر قومی در غرب چیره شد پنداشتند که او هم مانند دیگر کشورگشایان خونریزی آغاز خواهد کرد ولی او بدین کار دست نبرد بلکه به آنان گفت: هیچ گونه بیمی پاکان شما در دل راه ندهند و هر یک از شما که عملی نیکو کند پاداش آنرا خواهد دید. با آنکه آن قوم بی یاور و دادرسی در چنگال قدرت او بودند با ایشان شفقت کرد وبه دادگری و نیکوکاری دل آنان را بدست آورد.
8- به مال آزمند نبود زیرا هنگامی که برای پی افکندن سد , مردم خواستند به گردآوری مال پردازند از قبول آن امتناع کرد و گفت آنچه را خدای به من ارزانی داشته مرا از اموال شما بی نیاز می کند لیکن مرا به قوت بازو یاری دهید تا برای شما سدی آهنین بسازم.

نظریّة‌ علاّمة‌ شهرستانی‌ دربارة‌ ذوالقرنین‌
و علاّ مه‌ سیّد هبة‌ الدّین‌ شهرستانی‌ در تأیید این‌ گفتار فرموده‌ است‌:
ذوالقرنین‌ که‌ در قرآن‌ مجید آمده‌ است‌ به‌ چندین‌ قرن‌ قبل‌ از إسکندر مقدونی‌ منتهی‌ می شود. و او یکی‌ از پادشاهان‌ صالح‌ از تبابعة‌ أذواء یمن‌ بوده‌، و عادت‌ طائفه‌ای‌ از آنان‌ این‌ بوده‌ است‌ که‌ خود را به‌ لقب‌ «ذی‌» مُسمّی‌ کنند مثل‌ ذی‌ همدان‌، ذی‌ غمدان‌، ذی‌ المَنار، ذی‌ الاذعار، و ذی‌ یَزَن‌.
و این‌ مرد، مسلمان‌ و موحّد و عادل‌ و حسن‌ السّیرة‌ بوده‌ و سفری‌ به‌ جانب‌ مغرب‌ نموده‌ و به‌ بحر أبیض‌ رسید و سفری‌ به‌ مشرق‌ نموده‌ و سپس‌ به‌ جانب‌ شمال‌ رفت‌ تا به‌ مدار سرطان‌ رسید. و شاید آنچه‌ در زبانها رائج‌ است‌ که‌ داخل‌ در ظلمات‌ شد همین‌ باشد. و اهل‌ آن‌ بلاد از او تقاضای‌ سدّ کردند و او ساخت‌. پس‌ اگر این‌ سدّ، دیوار بزرگ‌ چین‌ باشد که‌ بین‌ چین‌ و طائفة‌ مغول‌ کشیده‌ شده‌ است‌ پس‌ باید گفت‌ که‌ ذوالقرنین‌ تعمیر و مرمّت‌ قسمتهائی‌ از آن‌ را نموده‌ است‌ که‌ به‌ مرور ایّام‌ خراب‌ شده‌ و نیاز به‌ مرمّت‌ داشته‌، چون‌ اشکالی‌ نیست‌ در آن‌ که‌ اصل‌ دیوار چین‌ را پادشاهان‌ چین‌ قبل‌ از این‌ تاریخ‌ بنا کرده‌اند، و اگر سدّ دیگری‌ باشد که‌ اشکالی‌ در آن‌ نیست‌.
و سیّد هبة‌ الدّین‌ برای‌ تأیید مطلب‌ خود شاهدی‌ آورده‌ است‌ و آن‌ اینکه‌: بودن‌ ذوالقرنین‌ پادشاه‌ صالحی‌ از عرب‌ که‌ اعراب‌ از رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ دربارة‌ چنین‌ مرد عرب‌ سؤال‌ کنند، و قرآن‌ برای‌ تذکّر و اعتبار، آن‌ را ذکر کند، این‌ قابل‌ قبول‌تر است‌ و به‌ مذاق‌ عرب‌ و سؤال‌ آنها نزدیکتر است‌ تا سؤال‌ از ملوک‌ روم‌ و عجم‌ و چین‌ که‌ از امّت‌های‌ دوری‌ هستند که‌ با تاریخ‌ عرب‌ تماسّی‌ نداشته‌ و اعراب‌ میل‌ و هوای‌ شنیدن‌ اخبار و عبرت‌ گرفتن‌ از آثار آنان‌ را نداشته‌اند و لذا قرآن‌ کریم‌ متعرّض‌ ذکر اخبار جماعت‌های‌ دور و طوائفی‌ که‌ با اعراب‌ سر و کاری‌ ندارند نشده‌ است‌. ـ انتهی‌ ملخّص‌ کلام‌ شهرستانی‌.
لیکن‌ اشکالی‌ که‌ بر این‌ نظریّه‌ هست‌ آنستکه‌ بهیچوجه‌ نمی‌توان‌ سدّ ذوالقرنین‌ را منطبق‌ بر دیوار چین‌ نمود چون‌ ذوالقرنین‌ چندین‌ قرن‌ قبل‌ از إسکندر بوده‌، و دیوار چین‌ را بعد از نیم‌ قرن‌ از زمان‌ اسکندر بنا نموده‌اند. و امّا از دیوار چین‌ گذشته‌، در ناحیة‌ شمال‌ غربی‌ چین‌ سدهای‌ دیگری‌ وجود دارد لیکن‌ آنها را از سنگ‌ ساخته‌اند و اثری‌ از آهن‌ و مس‌ در آنها نیست‌.
و در تفسیر «جواهر» گفته‌ است‌ که‌ با شواهد تاریخی‌ که‌ از نقوش‌ خرابه‌های‌ یمن‌ در آثار باستانی‌ آنجا بدست‌ آمده‌ است‌ استفاده‌ میشود که‌ در یمن‌ سه‌ دولت‌ حکومت‌ کرده‌ است‌:
1 ـ دولت‌ مُعین‌ و پایتختش‌ قَرْناء بوده‌ است‌، و زمان‌ حکومتشان‌ از 14 قرن‌ قبل‌ از میلاد تا 7 قرن‌ و یا 8 قرن‌ قبل‌ از میلاد مسیح‌ بوده‌ است‌.
2 ـ دولت‌ سَبا و ایشان‌ از قَحطانیّین‌ هستند و ابتداء دولتشان‌ از 850 قبل‌ از میلاد تا 115 سال‌ قبل‌ از میلاد بوده‌ است‌.
3 ـ دولت‌ حِمیَریّین‌ و آنها دو دسته‌ هستند:
اوّل‌ ملوک‌ سَباوریدان‌ که‌ از 115 سال‌ قبل‌ از میلاد تا 275 سال‌ بعد از میلاد بوده‌اند.
دوّم‌ ملوک‌ سَباوریدان‌ و حَضْرَموت‌ و غیرها، و حکومت‌ آنها از 275 میلادی‌ تا 525 میلادی‌ بوده‌ است‌.
و پس‌ از توضیحاتی‌ گفته‌ است‌:
و از آنچه‌ ذکر شد استفاده‌ میشود که‌ لقب‌ داشتن‌ به‌ ذی‌، مثل‌ ذی‌ القرنین‌ راجع‌ به‌ ملوک‌ یمن‌ بوده‌ و در غیر آنها مانند ملوک‌ روم‌ دیده‌ نشده‌ است‌؛ پس‌ ذوالقرنین‌ از ملوک‌ یمن‌ است‌؛ و در تاریخ‌، بعضی‌ از ملوک‌ یمن‌ را به‌ نام‌ ذی‌ القرنین‌ یاد کرده‌ ولی‌ آیا ذو القرنینی‌ که‌ در قرآن‌ بیان‌ شده‌ است‌ همان‌ ذو القرنین‌ است‌ یا نه‌؟ جواب‌ میگوئیم‌: نه‌.
چون‌ این‌ ذی‌ القرنین‌ را که‌ در تاریخ‌ از او یاد می‌کنند، قریب‌ العهد به‌ زمان‌ رسول‌ الله‌ و قرآن‌ بوده‌ و نامی‌ از سدّ با چنین‌ خصوصیّاتی‌ و نیز نامی‌ از سفرهای‌ او در تاریخ‌ نیامده‌ است‌ مگر در أخباری‌ که‌ قصّه‌ پردازان‌ ذکر کرده‌اند؛ و ابن‌ خَلدون‌ تمام‌ این‌ اخبار را تکذیب‌ کرده‌ و آنها را به‌ نشانه‌های‌ مبالغه‌ و گزاف‌گوئی‌ متّهم‌ ساخته‌ است‌ و با ادلّة‌ جغرافیائی‌ و تاریخی‌ آنها را نقض‌ نموده‌ است‌. ـ انتهی‌ ملخّص‌ آنچه‌ راکه‌ در «جواهر» آورده‌ است‌.

نظریّة‌ سِر أحمد خان‌ هندی‌ دربارة‌ ذوالقرنین‌
و اخیراً سِر أحمد خان‌ هندی‌ گفته‌ است‌ که‌ ذوالقرنین‌، کورش‌ که‌ یکی‌ از پادشاهان‌ هخامنشی‌ بوده‌ و تاریخش‌ از 560 سال‌ قبل‌ از میلاد تا 539 سال‌ قبل‌ از میلاد است‌ می باشد.
و اوست‌ که‌ تأسیس‌ امپراطوری‌ ایرانی‌ نموده‌ و بین‌ مملکت‌ فارس‌ و ماد را جمع‌ کرد؛ و بابِل‌ را به‌ تصرّف‌ در آورد. و یهود را اجازه‌ داد تا از بابل‌ به‌ اورشَلیم‌ بازگشت‌ کنند، و در بنای‌ هَیکَل‌ یهود مساعدت‌ کرد. و مصر و یونان‌ را تسخیر نمود؛ و تا مغرب‌ پیش‌ تاخت‌ و سپس‌ بسوی‌ مشرق‌ سیر نمود تا به‌ آخرین‌ نقاط‌ معموره‌ رسید.

شواهدی‌ از أبوالکلام‌ آزاد دربارة‌ نظریّة‌ سِر أحمد خان‌ هندی‌
و این‌ مدّعی‌ را محقّق‌ خبیرِ باحث‌ أبوالکلام‌ آزاد پذیرفته‌ و برای‌ تبیین‌ و توضیح‌ آن‌ نهایت‌ کوشش‌ را به‌ عمل‌ آورده‌ است
اوّلاً اوصافی‌ که‌ در قرآن‌ مجید دربارة‌ ذوالقرنین‌ بیان‌ فرموده‌ همه‌ بر این‌ ملک‌ عظیم‌ منطبق‌ است‌، از ایمان‌ به‌ خدا و به‌ توحید، و عدالت‌ در بین‌ رعیّت‌ و با رأفت‌ و رفق‌ و احسان‌ با آنان‌ رفتار کردن‌، و با اهل‌ ظلم‌ و ستم‌ به‌ مجازات‌ و سیاست‌ رفتار کردن‌. و خداوند سررشتة‌ همة‌ امور را بدو سپرده‌، و او جامع‌ بین‌ کمالات‌ دین‌ و عقل‌ و فضائل‌ اخلاق‌، و بین‌ عِدّه‌ و قوّه‌ و شوکت‌ و ثروت‌ و مطاوعة‌ مردم‌ و پذیرش‌ اسباب‌ و امور بوده‌ است‌.
و او یکبار همانطور که‌ قرآن‌ بیان‌ کرده‌ است‌ به‌ سمت‌ مغرب‌ حرکت‌ کرد تا بر لیدیا و حوالای‌ آن‌ استیلا یافت‌. و برای‌ بار دوّم‌ به‌ سمت‌ مشرق‌ رفت‌ و تا به‌ مطلع‌ الشّمس‌ رسید و در آنجا گروهی‌ از مردم‌ وحشی‌ و بیابانی‌ را یافت‌ که‌ در صحراها و بیابان‌ها زیست‌ میکردند، و پس‌ از آن‌ به‌ بنای‌ سدّ همّت‌ گماشت‌.
و این‌ سدّ همانطور که‌ شواهد گواه‌ است‌ سدّی‌ است‌ که‌ در تنگة‌ دارْیال‌ بین‌ کوههای‌ قفقاز در نزدیک‌ شهر تَفلیس‌ بنا شده‌ است‌.
امّا ایمانش‌ به‌ خدا و روز قیامت‌، در کتب‌ عهد عتیق‌ مثل‌ کتاب‌ عَِزْرا (إصحاح‌ 1 ) و کتاب‌ دانیال‌ (إصحاح‌ 6 ) و کتاب‌ أشعیاء (إصحاح‌ 44 و 45 ) آمده‌ است‌.
و با قطع‌ نظر از وحی‌ الهی‌، یهود با همان‌ عصبیّت‌ مذهبی‌ که‌ دارند، مرد مشرک‌ مجوسی‌ و یا وثنی‌ را نمی‌ستایند؛ و اگر کورش‌ چنین‌ مردی‌ بود، او را مسیح‌ خدا و مهدی‌ مؤیّد و راعی‌ پروردگار نمی‌گفتند.
علاوه‌ بر اینها، نقش‌ها و نوشتجاتی‌ که‌ از زمان‌ داریوش‌ به‌ خطّ میخی‌ کشف‌ شده‌ است‌ ـ و بین‌ کورش‌ و داریوش‌ به‌ قدر هشت‌ سال‌ فاصله‌ بوده‌ است‌ ـ دلالت‌ دارد بر آنکه‌ کورش‌ مشرک‌ نبوده‌ است‌؛ و معنی‌ ندارد که‌ بگوئیم‌ در این‌ زمان‌ کوتاه‌ عقیده‌ دربارة‌ کورش‌ تغییر کرده‌ و بعداً او را بعنوان‌ مردی‌ مؤمن‌ و موحّد ستوده‌اند.
و امّا فضائل‌ نفسانیّة‌ او: کافی‌ است‌ که‌ به‌ أخبار و سیرة‌ او رجوع‌ شود که‌ چگونه‌ با طاغیان‌ و جبابره‌ که‌ بر او خروج‌ کرده‌ بودند یا او با آنها محاربه‌ نمود مانند پادشاهان‌ ماد و لیدیا و بابل‌ و مصر و طاغیان‌ بیابان‌ در اطراف‌ بَکْتریا که‌ بلخ‌ است‌ جنگید؛ و چون‌ بر قومی‌ غلبه‌ می‌یافت‌ از مجرمین‌ آنها میگذشت‌ و عفو می‌نمود و کریم‌ آنانرا اکرام‌ میکرد و بر ضعیفشان‌ رحمت‌ می‌آورد و مفسد و خائن‌ را سیاست‌ می‌نمود.
کتب‌ عهد قدیم‌ از او تجلیل‌ میکند، و طائفة‌ یهود او را با شدیدترین‌ درجات‌ احترام‌ محترم‌ میدارند؛ چون‌ آنها را از اسارت‌ بابل‌ که‌ توسّط‌ بُخت‌ نَصّر (نبوکد نضر) انجام‌ گرفته‌ بود و معبدشان‌ را خراب‌ کرده‌ بود آزاد ساخت‌ و به‌ شهرهای‌ خودشان‌ عودت‌ داد، و اموال‌ بسیاری‌ برای‌ تجدید بنای‌ هَیکَل‌ به‌ آنها داد، و نفائس‌ غارت‌ شدة‌ هَیکل‌ را که‌ در خزائن‌ شاهان‌ بابل‌ بود به‌ آنها ردّ کرد.
و این‌ نیز شاهدی‌ است‌ بر آنکه‌ ذوالقرنین‌ همان‌ کورش‌ است‌. چون‌ سؤال‌ از ذوالقرنین‌ در قرآن‌ کریم‌ همانطور که‌ در روایات‌ آمده‌ است‌ به‌ تلقین‌ یهود بوده‌ است‌؛ و قَرْن‌ در لغت‌ عبری‌ و عربی‌ به‌ یک‌ معنی‌ آمده‌ است‌.
و مورّخین‌ یونان‌ قدیم‌ مثل‌ هِرُدوت‌ و غیره‌ با آنکه‌ دشمن‌ ایران‌ و پادشاهان‌ ایران‌ هستند او را به‌ مروّت‌ و فتوّت‌ و سماحت‌ و کرم‌ و صَفح‌ و قلّت‌ حرص‌ و رحمت‌ و رأفت‌ یاد کرده‌ و وی‌ را ثناء و تمجید نموده‌اند.
و امّا نامیدن‌ کورش‌ را به‌ ذوالقرنین‌، گرچه‌ تواریخ‌ از این‌ معنی‌ خالی‌ است‌ لیکن‌ مجسّمة‌ سنگی‌ او که‌ اخیراً در مشهد مُرغاب‌ در جنوب‌ ایران‌ بدست‌ آمد تمام‌ دریچه‌های‌ شکّ و تردید را بر انسان‌ مسدود می‌سازد که‌ کورش‌ همان‌ ذوالقرنین‌ است‌.
این‌ مجسّمه‌ بنا بر گفتار دی‌ لافوای‌ نمونة‌ بسیار پر ارزش‌ و گرانبهائی‌ از حجّاری‌ قدیم‌ است‌ که‌ با بهترین‌ مجسّمه‌های‌ یونانی‌ برابری‌ میکند، و یگانه‌ نمونه‌ از هنر آسیائی‌ها است‌. این‌ مجسّمه‌ که‌ در زمان‌ اردشیر ساخته‌ و نصب‌ شده‌ است‌ و چندین‌ بار علمای‌ بزرگ‌ آلمان‌ فقط‌ به‌ قصد تماشای‌ آن‌ به‌ ایران‌ آمده‌اند، در قرن‌ نوزدهم‌ میلادی‌ در مرغاب‌ کشف‌ شد.
این‌ مجسّمه‌ به‌ قدر قامت‌ انسان‌ است‌ و کورش‌ را در وضعی‌ نشان‌ میدهد که‌ دو بال‌ بزرگ‌ مانند دو بال‌ عقاب‌ از دو جانبش‌ گشوده‌ شده‌ است‌، و دو شاخ‌ به‌ صورت‌ شاخ‌های‌ قوچ‌ روی‌ سر دارد، و شاخ‌ها در دو طرف‌ سر نیست‌ بلکه‌ در وسط‌ سر و پشت‌ سر هم‌ قرار دارند؛ و با همان‌ لباسی‌ که‌ شاهان‌ بابل‌ می‌پوشیدند.
این‌ مجسّمه‌ بدون‌ تردید ثابت‌ میکند که‌ تصوّر معنای‌ صاحب‌ دو شاخ‌ بودن‌ (ذوالقرنین‌) در نزد کورش‌ و در تفکّر وی‌ وجود داشته‌ است‌ و بدینجهت‌ در تصویر مجسّمه‌ بصورت‌ دو شاخ‌ حکّاکی‌ شده‌ است‌.
دو شاخ‌ در وسط‌ سر روئیده‌ شده‌ و از رستنگاه‌ واحد، یکی‌ از شاخ‌ها به‌ طرف‌ جلو و دیگری‌ به‌ طرف‌ پشت‌ سر رفته‌ است‌.
و این‌ تقریب‌ به‌ گفتار بعضی‌ از قدماء که‌ می‌گفتند: ذوالقرنین‌ را بدین‌ لقب‌ نامیده‌اند چونکه‌ در سر او تاج‌ یا کلاه‌خودی‌ بوده‌ که‌ دو شاخ‌ داشته‌ است‌، نزدیک‌ است‌.
باری‌، معنای‌ دو شاخ‌ که‌ در مجسّمة‌ کورش‌ است‌ و لقب‌ او به‌ ذوالقرنین‌، همان‌ تشکیل‌ دولت‌ واحده‌ از فارس‌ و ماد بوده‌ است‌ که‌ تا آن‌ زمان‌ دو حکومت‌ مستقلّ بود و هر کدام‌ یک‌ حاکمی‌ داشت‌ ولی‌ کورش‌ بر هر دو غلبه‌ کرد و تشکیل‌ حکومت‌ واحدی‌ داد؛ و همین‌ معناست‌ که‌ در رؤیای‌ دانیال‌ پیغمبر آمده‌ است‌:

رؤیای‌ حضرت‌ دانیال‌ دربارة‌ ذوالقرنین‌
در کتاب‌ دانیال‌ (إصحاح‌ هشتم‌ از ص‌ 1 تا ص‌ 9 ) آمده‌ است‌ که‌:
در سال‌ سوّم‌ از سلطنت‌ بیلْشاصَّر پادشاه‌، به‌ من‌ که‌ دانیال‌ هستم‌ رؤیائی‌ نمایانده‌ شد، بعد از رؤیائی‌ که‌ اوّلاً به‌ من‌ نمایانیده‌ شده‌ بود.
من‌ در رؤیا دیدم‌ مثل‌ اینکه‌ گوئی‌ من‌ در قصر شوشان‌ که‌ در کشور ایلام‌ است‌ میباشم‌، و در خواب‌ دیدم‌ که‌ من‌ در کنار نهر اولای‌ هستم‌. پس‌ چشمان‌ خود را بلند کردم‌ که‌ ناگهان‌ دیدم‌ قوچی‌ در برابر نهر ایستاده‌ و دو شاخ‌ دارد، و شاخ‌هایش‌ بلند بود لیکن‌ یکی‌ از دیگری‌ بلندتر بود، و آن‌ شاخ‌ بلندتر عقب‌تر بر آمده‌ بود.
و دیدم‌ که‌ آن‌ قوچ‌ به‌ جانب‌ مغرب‌ و شمال‌ و جنوب‌ شاخ‌ میزد و هیچ‌ حیوانی‌ در برابر او ایستادگی‌ نمی‌نمود و از دست‌ او راه‌ رهائی‌ نبود، لهذا آن‌ قوچ‌ طبق‌ میل‌ و ارادة‌ خود عمل‌ میکرد و بزرگ‌ میشد.
و در این‌ حال‌ که‌ من‌ در تأمّل‌ و تفکّر بودم‌ ناگهان‌ دیدم‌ یک‌ بُز نَری‌ از جانب‌ مغرب‌ آمد و بر روی‌ تمام‌ زمین‌ استیلا یافت‌ بطوریکه‌ زمین‌ را مسّ نمی‌نمود؛ و این‌ بز نر یک‌ شاخ‌ معتبری‌ در پیشانیش‌ و میان‌ دو چشمش‌ بود.
و این‌ بز نر آمد بسوی‌ آن‌ قوچی‌ که‌ دارای‌ شاخ‌ بود و من‌ آن‌ را در کنار نهر، ایستاده‌ دیده‌ بودم‌؛ و با شدّت‌ قوّتی‌ که‌ داشت‌ بسوی‌ او میدوید. و دیدم‌ که‌ به‌ آن‌ قوچ‌ رسید و به‌ حال‌ غضب‌ بر او بر آمد و قوچ‌ را زد و دو شاخش‌ را شکست‌، و برای‌ آن‌ قوچ‌ هیچ‌ قدرتی‌ برای‌ مقاومت‌ در برابر او نماند؛ و لذا او را بر روی‌ زمین‌ انداخته‌ و پایمالش‌ کرد و برای‌ آن‌ قوچ‌ هیچ‌ گریزگاهی‌ از دست‌ آن‌ نبود؛ و بنابراین‌ آن‌ بز نر جدّاً بزرگ‌ شد.
و سپس‌ دانیال‌ بعد از تمامیّت‌ این‌ رؤیا ذکر میکند که‌ جبرائیل‌ به‌ او نمایانیده‌ شد و رؤیای‌ او را تعبیر نموده‌ به‌ تعبیری‌ که‌ در آن‌، قوچ‌ صاحب‌ دو شاخ‌، منطبق‌ بر کورش‌ می شد و دو شاخش‌ دو کشور فارس‌ و ماد بود و آن‌ بز نر که‌ صاحب‌ یک‌ شاخ‌ بود إسکندر مقدونی‌ بود.
در رؤیای‌ دانیال‌ آمده‌ است‌ که‌ قوچی‌ که‌ به‌ نظر او آمده‌، دو شاخ‌ داشته‌ ولی‌ نه‌ مانند شاخ‌ سائر قوچ‌ها، بلکه‌ یکی‌ از آن‌ دو شاخ‌ در پشت‌ دیگری‌ بوده‌ است‌ و این‌ معنی‌ بعینه‌ همان‌ است‌ که‌ در صورت‌ مجسّمة‌ باستانی‌ کورش‌ مشاهده‌ میشود.
و امّا آن‌ دو بالی‌ که‌ مانند بال‌های‌ عقاب‌ در مجسّمة‌ کورش‌ است‌، آن‌ تصویر خواب‌ أشعیاء است‌ که‌ کورش‌ را در رؤیا، عقاب‌ شرق‌ خوانده‌ است‌، و به‌ همین‌ مناسبت‌ مجسّمة‌ کورش‌ به‌ مرغ‌ شهرت‌ یافته‌؛ و رودی‌ که‌ در زیر پای‌ کورش‌ در مجسّمه‌ تصویر شده‌ است‌ مرغاب‌ نامیده‌ میشود.
یهود از بشارت‌ دانیال‌ چنین‌ دریافتند که‌ پایان‌ اسارت‌ آنها در بابل‌ منوط‌ به‌ همان‌ پادشاه‌ صاحب‌ دو شاخ‌ است‌ که‌ بر مملکت‌ فارس‌ و ماد استیلا خواهد یافت‌ که‌ بر ملوک‌ بابل‌ چیره‌ میشود و بالنّتیجه‌ آنانرا از اسارت‌ بیرون‌ می‌آورد.
چند سال‌ پس‌ از رؤیای‌ دانیال‌، کورش‌ که‌ یهود او را خورس‌ و یونانیان‌ سائرس‌ می‌نامند ظهور نمود و بر دو مملکت‌ فارس‌ و ماد مسلّط‌ شد و حکومتی‌ عظیم‌ پیدا کرد. و همانطور که‌ در رؤیای‌ دانیال‌ آمده‌ که‌ به‌ مغرب‌ و شمال‌ و جنوب‌ شاخ‌ میزد، کورش‌ نیز فارس‌ و ماد را تسخیر کرد و در جنوب‌ که‌ همان‌ بابل‌ بود پیشرفت‌ کرد و یهود را آزاد ساخت‌. و لذا وقتی‌ یهود کورش‌ را در بابل‌ بعد از تسخیر آن‌ ملاقات‌ کردند و رؤیای‌ دانیال‌ را برای‌ او بیان‌ کردند خوشحال‌ شد و بنا بر مساعدت‌ و مهربانی‌ با یهود گذارد و آنانرا به‌ اورشلیم‌ عودت‌ داد و معبدشان‌ را تعمیر نمود.
باری‌، اینها همه‌ شواهد صدقی‌ است‌ بر اینکه‌ کورش‌ نیز خود را ذوالقرنین‌ میدانسته‌ (یعنی‌ صاحب‌ دو کشور فارس‌ و ماد، که‌ در رؤیا به‌ صورت‌ دو شاخ‌ متّصل‌ به‌ هم‌ بر مغز سرش‌ روئیده‌ بود) و لذا در تاج‌ یا کلاه‌ خودش‌ این‌ دو شاخ‌ را که‌ علامت‌ و نشانة‌ دو کشور است‌ می‌نهاده‌ و در مجسّمه‌اش‌ نیز منعکس‌ شده‌ است‌.
و امّا سیر و مسافرتش‌ به‌ مغرب‌ برای‌ رفع‌ طغیان‌ لیدیا بوده‌ است‌. لیدیا علیرغم‌ قرابت‌ و پیمانی‌ که‌ با کورش‌ داشت‌ بدون‌ هیچ‌ مجوّزی‌، از روی‌ ظلم‌ و عدوان‌ به‌ طرف‌ کورش‌ لشکرکشی‌ نمود و سلاطین‌ اروپا را نیز علیه‌ او تحریک‌ کرد. کورش‌ با او جنگ‌ نموده‌ و او را فراری‌ داد و سپس‌ او را تعقیب‌ نمود و پایتختش‌ را محاصره‌ نمود و پس‌ از محاصره‌ فتح‌ کرد و لیدیا را اسیر نموده‌ و پس‌ از اسارت‌ او را عفو کرد و سائر همیارانش‌ را نیز عفو کرد و اکرام‌ نمود و به‌ آنها نیکوئی‌ نمود، با آنکه‌ میتوانست‌ آنها را سیاست‌ نموده‌ و نابود کند؛ و این‌ قصّه‌ منطبقٌ علیه‌ این‌ آیه‌ است‌:
حَتَّی‌'´ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی‌ عَیْنٍ حَمِئَةٍ (و شاید مراد ساحل‌ غربی‌ از آسیای‌ صغیر باشد) وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَـ'ذَاالْقَرْنَیْنِ إِمَّآ أَن‌ تُعَذِّبَ وَ إِمَّآ أَن‌ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا.
ما در اینجا به‌ ذوالقرنین‌ گفتیم‌: نسبت‌ بدین‌ جماعت‌ که‌ ستم‌ کرده‌ و فعلاً در دست‌ تو گرفتارند، اختیار داری‌ آنانرا به‌ پاداش‌ خود عذاب‌ کنی‌، یا از آنها درگذری‌ و طریقة‌ نیکوئی‌ دربارة‌ آنان‌ اتّخاذ کنی‌!
ذوالقرنین‌ گفت‌: آن‌ کسانی‌ که‌ از این‌ به‌ بعد ستم‌ کنند، آنها را مجازات‌ نموده‌ و عذاب‌ می‌کنیم‌؛ و امّا کسانی‌ که‌ ایمان‌ بیاورند و عمل‌ صالح‌ انجام‌ دهند گذشته‌ از جزای‌ اخروی‌ آنان‌، ما به‌ طریق‌ نیکو با آنان‌ رفتار خواهیم‌ نمود.
و پس‌ از سفر مغرب‌، به‌ سمت‌ صحرای‌ بزرگ‌ در مشرق‌ در حوالای‌ بکتریا برای‌ خوابانیدن‌ غائلة‌ قبائل‌ بدوی‌ و بیابانی‌ که‌ پیوسته‌ هجوم‌ نموده‌ و فساد میکردند حرکت‌ کرد:
حَتَّی‌'´ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی‌' قَوْمٍ لَمْ نَجْعَل‌ لَهُم‌ مِن‌ دُونِهَا سِتْرًا.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد