آنتونی کویین در منطقه ای فقیر در؛چیاهوای؛ مکزیک متولد شد.از مادری سرخ پوست و پدری که سالها برای(پانچوویلا) جنگیده بود و حالا آن قدر سر خورده شده بودکه به کالیفرنیا مهاجرت کرد.کویین ده ساله بود که پدرش در یک حادثه دانندگی جان داد.
از آنجاییکه زندگی با کسی شوخی ندارد کویین نیز مجبور شد برای پول در آوردن کارهای مختلفی انجام دهد، ازواکس زدن گرفته تا کار گری در کشتارگاه و قصابی و بوکس.چون جوان با هوشی بود وقتی بزرگتر شد علاقه اش به درس بیشتر شد و در رشته معماری تحصیل نمود.وی دلش میخواست بازیگر شود ولی هیچ کس حاضر نبود به جوانی که هنوز انگلیسی را با لکنت حرف میزد نقش بدهد.در سال 1936 به طور اتفاقی نقش چند دقیقه ای یک سرخ پوست را بازی کرد و چنان ایفای نقش کرد که مورد تحسین گری کوپربه قرار گرفت و کارگردان های دیگر نیز برای دعوت او مجاب شدند،اما تنها برای نقش های سرخ پوستها و بزه کارها یاد او می افتادند.تا اینکه در سال 1947 به همراه براندو کبیر (جاوید شاه سینمای جهان) شاهکار "اتوبوسی به نام هوس " را روی صحنه برد تا به شهرت رسید.پنج سال بعد هم به خاطر بازی "زنده باد زاپاتا"در نقش برادر زاپاتا،برنده اسکار شدو جایزه اسکار دومخود را نیز در سال 1956 برای ایفای نقش دردرام (شور زندگی) به دست آورد"جاده"و"گوژپشت نتردام"نشان از بازی های عالی او داشتند.اکنون همه می دانستند کویین از عهده هر نقشی بر می آید.دهه ی 60 کویین بود."توپ های ناوارون"و"لورنس عربستان"،"زور بای یونانی" باعث شهرت او در سراسر جهان شد.کویین در سال 1972 شرح حال خود را در کتابی به اسم "گناه نخستین " منتشر ساخت که به بیش از 18 زبان ترجمه گردیدو جلد دوم آن تحت عنوان "ناگهان غروب" نیز بعد ها به چاپ رسید. . او در مورد کتابش میگوید:میتوانستم دروغ بگویم یا حقیقت را بنویسم. فکرکردم تنها ارزش در چنین کتابهایی راستگوییخواهد بود.وی در سال 1978 در "غول یونانی" نقشی را بازی کرد که شباهتی فراوان به "اریستوتل اوناسیس" ثروتمند و غول کشتیرانی یونان داشت. او در سال 1990 نقش"سانتیاگو" شخصیت اصلی کتاب "پیر مرد و دریا"، "اثر ارنست همینگوی"را در یک فیلم تلویزیونی بازی کردو شش سال بعد در فیلم "گوتی" ظاهر شد.
کویین با همسر دوم خود(ایاولاندرا ادلری) در فیلم (باراباس) آشنا شد.زندگی زناشویی آنها پس از سیسال رابطهزناشویی به فرجامی تلخ و جدایی آن دو ازیکدیگر ختم شد. کویین پیش از مرگش گفته بود:(این جدایی باعث شد که مهربانی مردم را نسبتبه خود دریابم. مردم به گرمی با من رفتار میکنندو مرا به خوبی درک میکنند) ویژگی بارز او درزندگی و در سینما اشتیاق فراوان به زندگی بود. کویین درسال 1987 در مصاحبهایی گفت به بیشتر آرزوهایی که در جوانی داشت دست یافته است.وی با اشاره به کودکی خود گفت: (من هرگز آنبچه را راضی نکردم اما گمان میکنم من و او حالامعاملهای کردهایم. مثل بالا رفتن از یک کوهاست. من او را به اورست (بلندترین قله جهان)نبردم اما به قله کوه ویتنی رساندم و گمان میکنمهمین قله هم قله کوچکی نیست). کویین پیش ازمرگ 17 روز به علت سینه پهلو و ناراحتیهایتنفسی در بیمارستان بستری بود. او که در مکزیکبه دنیا آمده و در شرق لسآنجلس با فقر پرورشیافته بود، از تئاتر و بازی نقشهای درجه دوم درسینما به خاطر حساسیت، فیزیک خاص و شیوهبازیگری به هنرمندی بینالمللی تبدیل شد و درطول بیش از 50 سال بازیگری در نقشپادشاهان، سرخپوستها، یک پاپ، یک مشتزن ویک هنرمند ظاهر شد. او یک بار در مصاحبهایی بهشوخی گفت: (من هرگز به دختر دلخواهمنرسیدم اما در عوض به پادشاهی کشورهارسیدم). از نظر بسیاری از تحسینکنندگان او،نقش (زوربا) کشاورز یونانی در سال 1964 به یادماندنیترین نقش تمام زندگیاش بوده است.این نقش، نقش محبوب خود او نیز بود به طوریکه در سال 1983 نسخهای موزیکال از همین اثررا در صحنه تئاتر اجرا کرد.
او پس از بازی در نقش بدل یک هنرپیشه باکاترین دخترخوانده (سیسیل دومیل) تهیهکنندهمعروف سینما آشنا شد و با وی ازدواج کرد،ازدواجی که کارش را در سینما بسیار آسانتر کرد.حضور او در نقش (پل گوگن) در فیلم )شورزندگی) در سال 1956 بیش از هشت دقیقه نبوداما برای همین هشت دقیقه دومین اسکار نقشدوم خود را گرفت. (ایرنه تاگی دسوفی) ازدوستان کویین میگوید: (انگیزه کار او عشق بههنر بود. من 29 بار اجرای (زوربا) را توسط اودر تئاتر دیدم. هر شب با چنان اشتیاقی بازیمیکرد که گویی نخستین اجرای اوست. او کارشرا با عشق انجام میدا).کویین همیشه مشغول کار بود. نقاشی، نوشتن،طراحی، بازیگری و هرگز دست از کار نمیکشید.او هرگز بیکار نمیماند. در فیلم (مرثیهای براییک سنگین وزن) که در سال 1962 تهیه شد،مشتزنی که کویین نقش او را بازی میکرد از(کاسیوس کلی) مشتزن جوان که بعدها مسلمانشد و نامش را به (محمد علی) تغییر داد، شکستمیخورد. وی در سال 1997 درباره محمدعلیگفت: کارکردن با او دلپذیر بود و به انسان زندگیو نشاط میداد. پس از این که پیدا کردننقشهای درجه اول در امریکا دشوار شد، او ازهالیوود برای کار و زندگی به ایتالیا رفت و در سال1977 در مصاحبهای با آسوشیتدپرس گفت:(چه نقشی را میتوانستم در آنجا بازی کنم؟ از نظرآنها فقط میتوانم نقش یک مکزیکی، یکسرخپوست یا یک ارباب مافیا را بازی کنم).کویین در سال 1965 پس از آشنایی با (اولاندراادلری) طراح لباس ایتالیایی از کاترین جدا شد ازدواج دوم وی با اولاندرا پس از 31 سال از همگسیخت.
و عشق...کویین در رابطه با مرگ همسرش میگوید: آه،سبک، سنگین کردن این که کاترین چه بوده وچقدر شده، چه آزاردهنده است. آخرین بار کهدیدمش، در چشمانش از زندگی که با روزی با همداشتیم نشانی نبود.آلزایمر بیماری هولناکی است که آرامآرامهمسر اولم را میکشد، همچنان که خانوادهاش راکشت. از آنچه بر سر روحیه و حافظه کاترینآورده، قلبم به درد میآید، اما ذهنم در عینحال خالی است. از برخی لحاظ حالا او را بیش اززمانی که با هم بودیم دوست دارم; از لحاظ دیگرمیکوشم او را همان آدم سابق بدانم. عشقم به اوامروز واقعی است. نه عشق هالیوودی که چونمردی جوان سالها پیش از جا خوشکردنآلزایمر در جسم او حس میکردم. به گذشته کهبرمیگردم، نمیدانم آیا هرگز او را از جان و دلدر آغوش کشیدهام یا نه. به هیچ یک از دو تنمانمجال ندادهام. آنچه بین ما مانده فرزندان ماستو آن بسته زنج آور که برای محکوم کردن منفرستاده است. امروز تنها نشان از گذشته ناماوست، اما زود فهمیدم که (کاترین دومیل) کمتراز آنچه بود که مینمود. چهرهای پنهانی پشتظاهرش نهفته بود: چهرهای ترس خورده، ناایمنو بزدل.در سال 1936 که از آمریکای لاتین برگشت،ازدواجش سرنگرفته بود. من از این فرصتاستفاده کردم تا با او باشم، بیآنکه به بهایش فکرکنم. رفته بود تا با یک کلمبیایی وصلت کند، امارابطه به بنبست رسیده بود. هرگز از دلیلشسردرنیاوردم و به فکر پرسیدن هم نبودم. مگر منکی بودم که از رویای کلمبیایی کاترین بپرسم؟
وقتی بار دیگر کاترین پیدایش شد، سرنوشتمرا به بازی در یکی دیگر از تولیدات سیسیل ب.دومیل - حماسه بیباکانه (دزد دریایی) کشاند.مرا برای بازی در نقش اصلی فیلم، یعنی (ژانلافیت در نظر گرفته بوند، اما دوستان و خانوادهمیخواستند مرد بزرگ را از به کارگرفتن منمنصرف کنند. دومیل مثل بیشتر تهیهکنندگانی کهدیگر نمیتوانند صاحبنظر باشند، همه را به اتاقبرنامهریزی خصوصی خود دعوت میکرد تانمونههای آزمایشی بازیگران را بررسی کند.بعدها فهمیدم که کاترین یکی از مخالفان من بود و(کلارک گیبل) را برای این نقش پیشنهاد کرد. بهنظرش من برای نقش راهزنی چنین پرمایه زیادیجوان بودم و شاید هم حق داشت و او یک سالبعد همسرم شد.
او یک سرخ پوست بود. تماملحظات عمرش را تا آخر زندگی کرد و جزو تاریخسینما شد. رکورد بازیگری را شکست. در جلدسرخپوستها، مکزیکیها، اسکیموها، یونانیها وحتی چینیها رفت و یک تنه نقش جماعتی را بهعهده گرفت که در حاشیهاند یا تحقیرشانمیکنند، اما تسلیم نمیشوند. کویین که در دوره 50 ساله کارش در فیلم های بسیاری بازی کرد،از کودکی فقیر در مکزیک و در اوج انقلاب کشور به یکی از بزرگترین غول های جهان تبدیل شد.کویین از دو ازدواج اولش یازده فرزند و از ازدواج سوم هم صاحب دو فرزند شد.از فرزندان وی تنها یک پسر یه صورت حرفه ای به رشته بازیگری روی آورد.آنتونی کویین در ژوئن 2001،در 86 سالگی بر اثر بیماری تنفسی در گذشت.او در حالی در گذشت که از وی پنج بیوه،سیزده فرزند،دو جایزه اسکار،312 فیلم،شصت سال تجربه بازیگری و 86 سال عمر را پشت سر گذاشته بود و در همه این 86 سال یک لحظه هم تسلیم نشد.
سلام ایلیای عزیز
ممنون از حضورت
در مورد آنتونی کویین زیاد نمیدونستم پست خوبی بود
موفق باشی
ممنونم،لطف کردی
سلام ممنون که سر زدی وب شما هم زیباست بازم پیشم بیا